به گزارش قدس آنلاین، در تقویم رسمی کشور برای اکثر مشاغل روزی را جهات گرامیداشت از آنان ثبت کردهاند. ۱۷ مرداد هم با توجه به تقارن آن با شهادت شهید صارمی در افغانستان به نام خبرنگاری نامیدهاند.
خبرنگاری از جمله حرفه، شغل و یا رسالتی است که کمتر طعم زندگی شخصی را میتوانید بچشید، چراکه زندگیات و معنای زندگیت میشود مطالبه حقوق مردم؛ که قطعا این مطالبه هزینههایی را برای فعالین این حوزه ایجاد میکند.
به مناسبت سالروز گرامیداشت روز خبرنگار خبرنگاران قدس از مشکلات این حوزه میگویند.
ما راوی تاریخ هستیم / امید حسینینژاد- دبیر سرویس اندیشه
شاید همان روزهای نخست ورود به عرصه روزنامهنگاری بود که پرسشی مهم در ذهنم نقش بست. پرسشی بنیادین که پاسخ به آن در آن دوران برایم کمی مشکل به نظر میرسید. خبرنگار چه رسالتی در دنیای مدرن امروز دارد؟ در دورهای که خبرها به سرعت از طریق فضای مجازی به مردم میرسد و آنها بدون هیچ مشکلی با آسانترین راه دسترسی از پیشامدهای دنیای کنونی باخبر میشوند. پس با وجود این چه نیازی به روزنامه است؟ برخی از دغدغهمندان عرصه رسانه نیز برای پاسخ به این پرسش دست به قلم شدند و نکاتی سودمند در این باره نوشتند.
در دنیای امروز ما، خبرنگاران با تولید اخبار گوناگون با درجه حساسیت متفاوت به دنبال آن هستند که نخستین گام رسالت خود یعنی رساندن خبر به مردم را به خوبی انجام دهند؛ اما لازم است به نکتهای مهم در این باره اشاره کرد؛ رسانهها امروز نقش مورخان و تاریخنویسان را نیز بازی میکنند. رسانهای که زودتر موضوعی را برملا کند و سریعتر به کشف حقیقتی برسد بیشتر و عمیقتر در تاریخنویسیهای جاری دخالت خواهد داشت.
نقطه کانونی این مسئله، تاریخنویسی مستند رسانههاست. رسالت اصلی یک خبرنگار مبارزه با تحریف است. لازم است هر رویداد را با نگاهی دقیق و روایتی صادقانه روایت کنیم تا آیندگان تصویری حقیقی از دوران ما داشته باشند. برای تکمیل این مسیر تحلیلهای دقیق رسانهای، پشت پردههای خبرها را برملا میکند. این تحلیلها زمانی برای مردمان پس از ما مستند خواهد بود که بر کاغذ نقش ببندد. همان گونه که ما برای آگاهی از گذشته تاریخی خود به اسناد رجوع میکنیم.
فضای مجازی کشش دیدگاههای تحلیلی و مستند را ندارد. خواننده اخبار در شبکههای اجتماعی به دنبال آن است تا از یک ماجرا و اتفاق خبردار شود و فرصت خواندن تحلیلهای طولانی را در این فضا ندارد. جای این گونه تحلیلها در رسانههای مکتوب است. تحلیل خبر ما را به سمت مستندسازی اخبار و عینیسازی وقایع سوق میدهد و مردمان قرنهای بعد نیز مثل ما میتوانند با تکیه بر اسناد مکتوب خبری و تحلیلهای نخبگان رسانهای از حقایق دورانی که در آن زندگی نکردهاند مطلع شوند.
نوشته خود را با استناد به سخن تاریخدان فرهیخته دوران ما، دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی به پایان میرسانم. او درباره نقش خبرنگاران و روزنامهنگاران چنین مینویسد: «امروز دیگر نیازی به بیهقی، طبری و بلعمی نیست. امروز تاریخ را خبرنگاران و دستاندرکاران رسانهها مینویسند و در چنین صورتی شاید به یک مورخ در یک عصر نیاز چندانی نباشد که بیشتر نیاز به وجود تحلیلگران تاریخ یا ویراستارانی باشد که متون تاریخی را جمعآوری و ویرایش کنند و تاریخ را از تحریف نجات دهند».
یا عاشق یا دیوانه! / مهدی پناهی- دبیر سرویس اقتصاد
اوایل شروع کارم در حوزه خبر، همکار باسابقهتری جملهای کلیدی گفت که پس از ۱۳سال هنوز فراموش نکردهام. او میگفت کار خبر و رسانه مثل یک مار خوش خط و خال است که هر کس ابتدا این مار را میبیند، جذب او میشود؛ اما مدتی که با این مار سروکله زد، متوجه میشود چه مخاطراتی دارد.
خبر و رسانه برای خبرنگار اشراف اطلاعاتی و حتی گاهی شهرت میآورد؛ اما چرا هر کسی نمیتواند در این حرفه باقی بماند؟ اگر از مسائل اقتصادی و معیشتی بگذریم که سبب شده برخی حرفه خبرنگاری و روزنامهنگاری را شغل مناسبی ندانند؛ اما از نظر من سختی ذاتی این حرفه، بزرگترین مانع ماندگاری خبرنگاران و روزنامهنگاران در حرفه خبر شده است. حتی برخلاف سالهای بسیار دور، نسل جوان انگیزه کمتری برای ورود به این حرفه دارد.
همیشه استثنائاتی وجود دارد مثلاً خبرنگارانی که اشتباهی وارد حوزه خبر شدند و راهی دیگر جز کارمندی ندارند؛ اما کسی که با خبر زندگی میکند، رنج میکشد، درست مثل «هر که در این بزم مقربتر است، جام بلا بیشترش میدهند».
یک نمونه از این جام بلاها را به قول روضهخوانها سربسته اشاره کنم؛ «زندگی شلوغ» سندرم(مجموعهای از خصوصیات و نشانهها که از اختلال خاصی در فرد حکایت دارد) اختلالی است که موجب فراموشی و عدم تمرکز میشود. شاید اسمهای دیگری از این سندرم در علم روانشناسی و پزشکی وجود داشته باشد؛ اما همه آنها درباره افرادی است که روزانه با حجم زیادی از اطلاعات سروکار دارند.
خبرنگاری که با خبر زندگی میکند، با حجم زیاد خبر در ساعت و روز مواجه است. مفهومی در علم خبر به نام «دروازهبانی خبر» وجود دارد که میگوید وظیفه خبرنگار انتخاب انتشار یا عدم انتشار رویدادهای مختلف است، به تعبیر دیگر اغراق نیست اگر بگوییم خبرنگار باید همه خبرها را بخواند تا بفهمد کدام ارزش خبری بیشتری برای انتشار دارد. نتیجه این خواندن و نوشتن فراوان، مداوم و با سرعت، فراموشیهای کوتاهمدت و حتی لکنت زبان و قلم است.
این سندرم مثالی بود تا بگویم خبرنگار واقعی برای تولید و انتشار «خبر» این گونه رنج میکشد هر چند به خاطر عوامل برونسازمانی یا درونسازمانی، توسط مخاطبان مورد قضاوت ناصواب قرار بگیرد.
اینجاست که سخن یکی دیگر از استادان و خاکخوردههای رسانه را به یاد میآورم که به ما جوانترها میگفت: خبرنگار یا باید عاشق باشد یا دیوانه!
وقتی عاشق نباشی یا دیوانه، حتی اگر کاربلد هم باشی؛ قید ماندن در رسانه را میزنی. برای همین هست که یکی از استادان ارتباطات و رسانهای که الان مسئولیت دولتی هم دارد در جمعی از متخصصان رسانه و علوم ارتباطات اجتماعی میگفت طی سالهای اخیر خیلی از نیروهای انسانی کاربلد رسانه، این عرصه را ترک کردهاند.
در پایان هم روز خبرنگار را به تمام کسانی که در عنصر شهرت متوقف نشدند، کاسب دکان سواد رسانهای نشدند، فاز عملیات روانی برنداشتند، مگر فعالرسانهای بودن فحش است؟! یا کار ناپسند است؟ به عنوان فعال رسانهای شناخته نشدند و به خاطر چندرغاز از هر سیاست رسانهای دفاع نکردند، صمیمانه تبریک عرض میکنم.
روزنامهخوانها هرگز نمیمیرند! / امیرمحمد سلطان پور- دبیر سرویس ورزش قدسآنلاین
خواننده روزنامه کاغذی! تو طرفدار واقعی ما هستی و نمیخواهیم که از دستت بدهیم.
نمیدانم تویی که در حال خواندن این متن هستی، طرفدار پرسپولیس محسوب میشوی یا استقلال، طرفدار رئال، بارسلونا یا منچستریونایتد هستی و یا تیم دیگری؛ اما عاشق این رؤیاپردازی هستم که به شکل کلاسیک یک خواننده روزنامه، لحظاتی پیش ورق زدن کاغذ را حس کردهای و شاید روی مبلی راحت در حالی که چای داغت (که حتی در گرمای تابستان نیز نمیتوانی بیخیالش شوی) با تو فاصله زیادی ندارد، مطلب من را میخوانی.
برای من هیچ چیز زیباتر از این نیست، نه فقط این تصویری که توصیف کردم، بلکه اگر روزنامه کاغذی دستت باشد یعنی هنوز یک طرفدار واقعی دیگر برایمان باقی مانده است؛ درست مانند طرفدار متعصب یک تیم ورزشی که بالاتر مثالش را زدم. طرفداری که چه بسا ما را بیشتر از خودمان میشناسد، طرفداری که بدون اینکه تاکنون او را دیده باشیم، در طول سالیان طولانی با مطالب ما خوشحال شده، ناراحت شده، عصبانی یا امیدوار شده و یا حتی به سوتی ما خندیده است؛ همانطور که همین حسها را با تیم محبوبش گذرانده است.
در این هیاهوی گذر نشریات از شکل کاغذی به آنلاین، یکی از نکات بزرگی که در حال فراموش کردن هستیم این است که خوانندههای نسخه کاغذیمان طرفداران واقعی ما هستند، در حالی که کسانی که صفحات مجازی را بالا و پایین میکنند، تنها مصرفکنندگانی هستند که برایشان تفاوتی نمیکند از چه سایت یا کانال و صفحهای خبرشان را میگیرند، فقط میخواهند کارشان را زود انجام دهند و سپس به صفحه یا کانال دیگر بروند، مانند مصرفکننده یک دستمال کاغذی! تاکنون شنیدهاید کسی بگوید من طرفدار فلان دستمال کاغذی هستم؟! بیگمان، نه؛هرچه باشد فقط کارمان را راه میاندازد و هیچگاه ارتباطی بین آن دستمال کاغذی بیچاره و فرد شکل نمیگیرد.
وقتی ما روزنامه کاغذی باشیم به معنای واقعی کلمه خودمان هستیم، طرفداران خودمان را داریم، زمین خودمان را داریم، رقیبان محدودی داریم که شاید کارمان به زد و خورد هم بکشد، اما هم ما میدانیم هم آنها که «کسی» هستیم؛ ولی در همان لحظهای که پایمان را به دریای بیکران اینترنت و فضای مجازی گذاشتیم، خودمان، طرفدارانمان و حتی رقیبانمان را گم کردیم.
این را میدانم که اینها شاید تنها مرثیهای باشد برای خاطرات خوب گذشته، وگرنه تویی که هنوز روزنامه کاغذی دستت است شاید میان سروصدای نوههای در خانه و خرابی عینکت نمیتوانی درست حتی مطلب من را بخوانی و یا کارمندی هستی که وسط گپ زدن و خندیدن با همکارت، روزنامه را از روی میز اتاقش برداشتهای و هیچ ایدهای از اینکه چه میگویم نداری؛ اما هرچه باشی، تویی که هنوز روزنامه کاغذی در دست داری، این را بدان که به تو احترام میگذارم و برایم ارزشمندی و این را مطمئنم که به هر سبک و سیاقی شده تلاش میکنیم تا در روزنامه چاپی همچنان برایت جذاب بمانیم، چون تو طرفدار واقعی ما هستی و به این راحتیها نمیخواهیم از دستت بدهیم.
هرکه را افزون خبر جانش فزون / عفت زارع- دبیر سرویس اجتماعی قدس آنلاین
خبرنگار راوی عشق و آزادی و حقگویی در عرصه آگاهی است.
خبرنگار صدای رسای جامعه در گرهگشایی مشکلات جامعه است.دردها را به تصویر میکشد و لبخندها را تکرار میکند و در مسیر انتقال شفافیت هر رخداد دست در دست همنوعانش پل ارتباط دنیا را محکمتر و آبادتر میسازد.
تقارن روز خبرنگار و روز عاشورا؛ شاید نشانهای است تا صاحبان قلم رسالت آزادگی خود را به فراموشی نسپارند. درود بر وقایعنگارانی که حرمت قلم را پاس میدارند و جز در مسیر حق و عدالت قلم خویش را به کار نمیگیرند . سلام و درود بر تمامی خبرنگاران شهید که قلم را سلاح و رسانه را سنگر مقابله با زرمندان و زورمندان بریده از انسانیت قرار دادند. خوب است یاد کنیم از تلاش حافظان شفافیت که در راه جستوجوی حقیقت در وانفسای کرونا در خط مقدم اطلاعرسانی حضور یافتند تا آگاهی را به افکار عمومی هدیه کنند. بیشک شرافت، وجدان و قلم مقدس خبرنگاران در رسالت خطیر حقطلبی و آزاداندیشی کمکی بس بزرگ به توسعه بستر اهداف عالی کشور عزیزمان ایران است.
در واقع خبرنگاری، تنها یک شغل نیست بلکه پایبندی به عشقی است که هدفش اعتلای جامعه است.
درود بیکران به همه خبرنگارانی که از شیرینی و صداقت کلام و شیوایی قلمشان واژهها به وجد میآیند.
بعضی وقتها، برخی همکاران...! / عباسعلی سپاهی یونسی- دبیر ضمیمه قاصدک
حالا از سال ۱۳۷۸ و از آن روزی که نوشتهای از من در روزنامه قدس به چاپ رسید سالها میگذرد. دیگر نه من آدم آن سالَم و نه روزنامه، روزنامه آن روزها که همه چیز عوض شده است. من بخشی از موهایم سفید شده و حوصلهام کمتر و روزنامه هم صفحاتش کمتر که انگار او هم دیگر حوصله سابق را ندارد، هر چه باشد عمری از او گذشته است.
از خدا پنهان نیست از شما هم پنهان نمیکنم که تلاش میکنم زودتر این مدت باقی مانده کاری تمام شود و رخت بربندم و بروم. این مقدمه نه چندان خوشمزه را نوشتم تا در ادامه بگویم حالا و پس از این همه سال کار در یک روزنامه سراسری، میتوانم به عنوان خودمُشت و مالی درباره راهی که برخی از ما خبرنگاران رفتهایم راحتتر بنویسم.
میتوانم بنویسم در کنار دفاع از خبرنگاران شجاع و کاربلدی که در این سالها دیدهام و کلمه را پاس داشتهاند، با تعدادی میرزانویس هم روبهرو شدهام که دست بر قضا به آنها هم خبرنگار میگویند و لابد میدانید که در معنای میرزانویس گفتهاند: «منشی کمسواد، کاتب کممایه، کسی که کار اداری مهمی ندارد و مشغول دفترنویسی و مانند آن است و...» هنوز به یاد دارم در سالهایی که به نشستهای خبری میرفتم، در بعضی از نشستها با حضور مدیر فلان نهاد و اداره، میدیدم بعضی خبرنگاران انگار آمدهاند هر چه را مدیر میفرماید بنویسند و بروند.
میدیدم دریغ از ذرهای جسارت از طرف خانم یا آقای خبرنگار که از مدیر محترم بپرسد «چرا»، گفته مدیر را به عنوان وحی مُنزل نپذیرند و به قول معروف او را به چالش بکشند. میدیدم بعضی از خبرنگاران انگار نمیدانند باید جسارت هم داشته باشند تا بتوانند از حق دفاع کنند و من آن لحظات فکر میکردم بعضی از دوستان خبرنگارم به عنوان مدیر روابط عمومی روبهروی مدیر مینشینند و نعل به نعل آنچه را او میگوید رونویسی میکنند. پوزش که نوشتهام کمی تلخ شد اما همان اول تکلیفم را با خودم و شما روشن کردم؛ قرار بود اندکی به نقد خودمان بنشینیم و با این همه، از صمیم دل روز خبرنگار را به خبرنگارانی که حرمت و آبروی این حرفهاند تبریک میگویم.
دلتنگ خبر«نگاری» / علی محمدزاده -دبیر قدس خراسان
بدون هیچ مقدمهای میخواهم همین ابتدای مطلب بگویم اگر بخواهیم مصداق تمامعیاری برای این ضربالمثل عامیانه که میگوید: «بیرونمان دیگران را سوزانده و درون ما را خودمان» پیدا کنیم شغل خبرنگاری است.
هر چند شیرینیهای این حرفه هم کم نیست و وقتی بهانهای میشوی برای لبخند یک نفر، خستگی از تنت بیرون میرود اما شیب اتفاقات دلآزار این شغل هر روز تندتر از دیروز میشود و گاهی دلتنگ بدیهیترین الزامات این کار میشویم. به همین منظور در ادامه به چند نمونه از همین به اصطلاح کاستیهای دلآزار اشاره میکنم.
پاسخ ندادن مدیران از گذشتهها همواره مورد نقد خبرنگاران بوده و هست اما عجیب اینکه با گذشت زمان گویی مدیران فراری از رسانه تکثیر شدند و مدیران پاسخگو نسلشان در حال انقراض است، وقتی قرار باشد روزها و شاید هفتهها منتظر پاسخ کلی و کوتاه یک مدیر بمانی احساس غیرمفید بودن داری و آرام آرام میترسی از اینکه نکند دیگر رسانه و افکار عمومی نزد این دسته از مدیران جدی گرفته نشوند و فلان مدیر عالیرتبه خود را ملزم به پاسخگویی به پرسش بخشی از جامعه نداند.
خاکریز نامرئی و آزاردهنده دیگر که گویی تعداد قابل توجهی از همین دست مدیران غیرپاسخگو به وضوح آن را میبینند و در بیشتر موارد پشت آن پنهان میشوند مرز بازتاب کاستیها و انتقادها با سیاهنمایی است .
تصور اینکه بازتاب نداشتههای ابتدایی جماعتی از اهالی یک شهر یا روستا با عینک بدبینی یک نفر به سیاهنمایی تعبیر شده و اقدامی در راستای رفع کاستیها صورت نگیرد خود به تنهایی دردآور است و وقتی قید سیاهنمایی هم به آن افزوده شود همه چیز پشت همان خاکریز نامرئی بایگانی میشود و تنها حسرتش برای خبرنگار میماند.
نکته دیگری که اعتراف به آن دردآور است اینکه شرایط درونسازمانی و برونسازمانی (نظیر آنچه در ابتدا ذکر شد) موجب شده تا نگارش یک خبر- آن گونه که باید باشد یا میتواند واقعیتها را بهتر بازگو کند- هم آرزوی بسیاری از فعالان این حرفه شده است و این روزها کمتر خبرنگاری میکنیم و بیشتر خبر مینویسیم و همان گونه که پیداست فاصله بسیار است میان خبر«نگاری» تا خبر«نویسی»... .
با تمام این اوصاف هنوز هم خرسندیم و امیدوار به اندک مدیران رسانهای و مدیران اجرایی که با تمام وجود باور دارند رسانهها یکی از ارکان مهم جوامع بشری هستند و هر چقدر رسانه زنده و پویا باشد میتوان آسیبها را پیش از تبدیل شدن به بحران درمان کرد و خاکریز به ظاهر امن سیاهنمایی به مصلحت هیچ کس نیست و باید به دلسوزان واقعی، میدان به چالش کشیدن مدیران کمکار را داد و رسانه را رساناتر کرد.
«میدانداری» به جای «علامهنمایی» / جواد صبوحی-دبیر سرویس اجتماعی
جایی میخواندم فقیدِ زندهیاد، محمدابراهیم باستانی پاریزی؛ تاریخدان شهیر کشورمان، روزی در پاسخ به این پرسش که چرا امروز مورخان بزرگی چون بلعمی و طبری نداریم، گفته بود: دیگر نیازی به بیهقی، طبری و بلعمی نیست؛ امروز تاریخ را خبرنگاران و دستاندرکاران رسانهها مینویسند.
این نقل قول اگر درست باشد که- احتمالاً هست- به جای آنکه از ما روزنامهنگارها، موجوداتی پر از ژست و پُز توخالی بسازد، میتواند خبرنگارانی متواضع با تعهدی سنگین بر دوش بیافریند، آدمهایی ژرفاندیش و تشنه غور در دریای معرفت؛ نه اقیانوسهایی به عمق یک وجب.
آدمهایی که به جای چلهنشینی پشت کامپیوترها و سرچ کردن اطلاعات و بعد هم وصله پینه کردن «وی گفت» و «وی افزود»، میدانداری میکنند. آدمهایی که غوره نشده مویز نمیشوند و به دلیل ارتباط پیوستهشان با عالم خبر و چند سانت پیش بودن از سایر شهروندان «علامه نمایی» نمیکنند.
این چند ویژگی همراه با چند دستاورد اکتسابی دیگر کافی است تا خبرنگار به جاهلِ مدعی تبدیل نشود، آن وقت است که برای حفظ آبروی رسانهاش بیگدار به آب نمیزند. ترجیح میدهد بیش از همه کتاب بخواند، فیلم و نمایشهای روی صحنه را ببیند، به میان مردم برود و پای صحبتهای آنها بنشیند تا روایتش خام، ساختگی و مصنوعی جلوه نکند. به همین دلیل است که بیش از آنکه نگران امنیت شغلی و فیش حقوقیاش باشد، از گاف دادن و حضیض اعتبار حرفهایاش میترسد.
حسین انتظامی؛ معاون اسبق مطبوعاتی وزارت ارشاد در کتاب نقطه به نقل از دکتر حداد عادل ماجرایی به قول خود شیرین! را روایت میکند که البته برای وی اسباب شرمندگی شده است.
او مینویسد: «در حاشیه همایش دانشنامه، خبرنگاری با اصرار و البته عجله مصاحبهای از ایشان میخواسته... ظاهراً ناشکیبایی این عزیز به حدی بوده که با وجود احتراز آقای حداد از ترک جلسه (به دلیل حضور استادان برجسته) اما سرانجام رضایت میدهد تا چند دقیقهای به کناری برود تا مصاحبه انجام شود. بعد از آن همه ماجرا، خبرنگار میکروفن را مقابل آقای حداد میگیرد و با ملاحت میپرسد: لطفاً به عنوان اولین سؤال بفرمایید تفاوت دانشنامه با دایرةالمعارف چیست؟!
فکرش را بکنید چه حالی به آقای حداد دست میدهد با این پرسش. ایشان به درستی معتقد بود اگر یک آدم عادی نداند دانشنامه همان دایرهالمعارف است ایرادی ندارد؛ اما اگر خبرنگاری که برای پوشش همایش دانشنامهنویسی اعزام میشود نیز نداند، معلوم میشود یک جای کار میلنگد».
خلاصه آنکه خبرنگار اگر میخواهد لباس بیهقی، طبری یا بلعمی به تنش گریه نکند، باید بیش از همه در میدان بدود و روح دانستن را در کالبد خود و جامعهاش بدمد.
وقتی خبرنگار را برق میگیرد ... / حسین احمدی/خبرنگار قدس در مازندران
همه چیز از یک استوری شروع شد و باورم نمیشد که این موضعِ عجیب ماحصل همان چند کلیک باشد. در اوج گرما هوس اداره برق میزند به سرم تا از اوضاع خاموشیهای امسال سردربیاورم. وارد سازمان موردنظر میشوم اما گویا آقایان مسئول در دسترس نیستند. پاسخ میشنوم: همگی جلسهاند!
به تلفن همراهم نگاه میکنم. ساعت ۱۲ و ۳۰ دقیقه را نشان میدهد. از بیرون سالن، سرکی به داخل جلسه میکشم. گوش تا گوش نشستهاند و بیرون هم گوش تا گوش راهرو، مردم ایستادهاند!
در خفا چندتایی کلیک میکنم و درِ خروج را پیش میگیرم. از کار که فارغ میشوم متنی را سنجاق عکسها میکنم و میفرستمشان در دنیای مجازی، شاید برسد به دست مشترک موردنظر. بازخوردها یک به یک میآید و اما از مدیر مدنظر خبری نیست.
چند روز بعد دوباره هوس اداره برق میزند به سرم و وارد نگهبانی میشوم. اینبار از رفقای نگهبان قدیمی خبری نیست و کارمندی تنومند جلویم را میگیرد. نگهبان جدید درجا من را شناخت و گفت: شما همان خبرنگاری نیستید که از اداره عکاسی کردید؟ نقد کردید؟ به چه حقی!؟
جا خوردم که چطور میشود کسی را اولین بار دیده باشم و به این وضوحی مرا بشناسد. گویا عکس متهم موردنظر در سراسر اداره پخش شده بود. مدارک هویتی خواست تا هماهنگ کند. پس از لختی، گفت: آقای مدیر در جلسه است. نمیتوانید بروید داخل!
این بار به سد محکمی خورده بودم و کاری از دستم برنمیآمد. منگ بودم و راه پس، پیش گرفتم. بعد دو دهه کار رسانهای اولین بار بود که به ادارهای راهم نمیدادند، حتی بهعنوان ارباب رجوع. سرم را میبرم توی گوشی و تقویم را ورق میزنم. ۱۴ تیرماه را نشان میدهد؛ روز قلم و دریغ از نیم خطی پیام تبریک!
جون من یک برگ بده! / فرزانه غلامی-خبرنگار سرویس گفتوگو
تمام شواهد در روزهای ابتدایی مهر۱۳۸۲ حاکی از این بود که باید خودم را برای شغل معلمی آن هم در یکی از روستاهای مرزی غرب کشور آماده کنم، اما در عین ناباوری، جهان زیر میز آرزوهایم زد و من در ۲۳سالگی رسیدن به «نقطه صفر» را تجربه کردم؛ تجربهای که حالا و پس از ۱۹سال به نقطه روشن زندگیام تبدیل شده است و من اگر هزاران بار به مهر۱۳۸۲ برگردم باز همین راه و همین شغل را انتخاب خواهم کرد.
شروع نفس کشیدن من با خبر و خبرنگاری از یکی از روزنامههای ورزشی کشور بود. ۶ماه بعد اما به کار در مجموعهای مفتخر شدم که کارفرمای دلسوز و غریبنوازی به نام آقا علیبن موسیالرضا(ع) داشت. دو سال اول کارم در روزنامه قدس با نوشتن در حوزههای فرهنگی، شهری و اجتماعی گذشت اما از سال سوم با اقتصاد و بالا و پایین شدنهای ذاتیاش دمخور شدم؛ حوزهای که شاید بتوان پرخبرترین و مرتبط ترین حوزه با زندگی روزانه مردم نامیدش اما همواره از دو آفت «حضور مدیران غیرمتخصص و پاسخ نگو» و «نبود آمار دقیق در شاخصها» رنج میبرد.
من در این سالها دریافتهام با تغییر دولتها و آمدن اندیشه تازه، برخی رسانهها و خبرنگارانشان مغضوب و منزوی میشوند و برخی محبوب قلوب مدیران دولتی و دیگر اینکه بسیاری از مسئولان اقتصادی، خبرنگار را تنها «خبر ببر»هایی میدانند که بهتر است فراتر از انتشار اخبار نشستهای خبری که بیشتر به ذکر دستاوردهایشان محدود میشود، نروند.
خاطرم هست در دوران دانشجویی، یکی از اساتید به وجود اسامیای اشاره کرد که ساختاری جملهگونه دارند و گل «جون من یه برگ بده» را از این دست اسامی دانست. آن روز ما در عالم بیخبری به این مثال خندیدیم اما بعدها و به مدد موتور جستوجوگر گوگل فهمیدم نام اصلی این گل «افوربیا تیروکالی» است که ما ایرانیها طبق معمول مهر خودمان را بر پیشانیاش زدهایم و نامش را «جون من یه برگ بده» گذاشتهایم چون این گیاه، ظاهری درهم تنیده و شاخههایی بیبرگ دارد.
حالا و پس از حدود دو دهه کار خبر به این باور رسیدهام که سازمانها و مسئولان پاسخنگوی حوزه اقتصاد در دولتهای مختلف، شباهت زیادی به افوربیا تیروکالی دارند چون در دالانهای پر پیچ و خم مدیریت، با انواع جلسه و نشست روزگار میگذرانند، به رسانهها و مردم، آمار دقیق ارائه نمیدهند، درخواستهای اطلاعرسانی را رد میکنند اما به صورت تماموقت به شغل شریف «تکذیب»، اشتغال دارند!
کشف میادین جدید امید / زهره کهندل-خبرنگار سرویس فرهنگ و هنر
مثل قدم زدن در گرگ و میش هوا وسط جادههای ناشناخته؛ این مواجهه هر روزه ما در میان حجم اخبار و اطلاعاتی است که گریزی از آن نداریم. ما محکوم به زندگی در جهان تاریک و ترسناک اطلاعات هستیم، جهانی زاییده فناوریهای نوین که حجم بینهایتی از اطلاعات را در مداری آزاد، قابل دسترس کرده است، قابلیتی که گاه در قواره دسترسیاش، دستکاریهایی میشود.
روی سخنم درباره دسترسی آزاد و یکسان به اطلاعات نیست، حرفم از غرق شدن در دریایی از اطلاعات است، چه درست، چه غلط، چه سطحی، چه عمیق، چه راست، چه کذب. ما هر روز صبح پس از باز کردن چشمانمان، گزینه دیتا را روی صفحه موبایلمان روشن میکنیم تا از جهان شخصی خودمان به جهان ارتباطی متصل شویم، جهانی که باور به باخبر بودن را در ما ریشهدار کرده در حالی که راه رفتن در این جهان به پرسه زدن در مه میماند، ما در این جهان نیمهتاریک با رصد کردن اخبار چند منبع محدود تا شعاع چند متری خودمان را میبینیم و گمان میبریم که راهبلدیم.
اگر تا دهه پیش، خبرنگاران در احاطه اخبار بودند، امروز هر کسی که به اینترنت وصل شود، قدم به جهان اطلاعاتی میگذارد، جهانی که میتواند از کاربرانش بیخبرانی با ادای باخبری بسازد. روباتهایی که دائم سبابه دستشان روی گزینه شِیر (اشتراکگذاری) میرود و تبدیل به ماشینهای خودکار شیرینگ شدهاند، هر که سریعتر شِیر کند در رقابتی که هیچ برندهای ندارد، روی سکوی خیالی قهرمانیاش میایستد بیآنکه جام و مدالی بدست آورد. در این فضای غیررسمی، برگ برنده رسانههای رسمی اعتبار منبعشان است، برگ آسی که عموماً در دست رسانههای شخصی و غیررسمی نیست.
شاید در شبکه پیچیده ارتباطی یک رسانه شخصی بتواند اعتباری در میان دنبالکنندگانش پیدا کند اما او هم از قواعد اعتباربخشی در رسانههای رسمی پیروی کرده یعنی صحت، دقت و سرعت در انتقال اطلاعات. اعتبار مهمترین سرمایه اجتماعی هر رسانه محسوب میشود و در جهان مجازی بیاعتبار، کم گوهری نیست معتبر بودن. انتظار اعتبار از اهالی رسانه بیشتر است ولی وای به روزی که خبرنگار بیفتد در تله شیرینگ، بیآنکه فهم و تفسیر درستی از واقعهای داشته باشد و سبابه دستش برای شِیر نلرزد. در جهان اطلاعاتی فهم و تفسیر وقایع، پلهای بالاتر از خبررسانی است، فهمی که از دل تجربه و دانش برمیخیزد، از خوب دیدن و شنیدن، از کتاب خوب خواندن، از فیلم و سریال خوب دیدن، از سفر رفتن، از پلکیدن در گعدههای به دردبخور، از چندمنبعی بودن و از همیشه جایی برای تردید باقی گذاشتن.
قدم زدن در جهان تاریک اطلاعاتی برای همه سخت است و برای خبرنگاران سختتر، کسانی که چراغ فهمشان را برای روشنایی در این مسیر باید برافروزند و در میان دشتی از اخبار بد، وقایع ناامیدکننده، اطلاعات یکطرفه و نگاههای دُگم، بگردند در پی اتفاقات حال خوشکن، وقایع به دردبخور، آدمها و رفتارهای بکر و تمیز. خبرنگارانی که به دور از سادهانگاری و سطحینگری به دنبال کشف میادین جدید امید باشند تا از دل این میادین، مهرورزی بخروشد، مِهری که امروز بیشتر از نفت به آن محتاجیم.
خبرنگاری «در برابر آینده» / مهدی زارع-دبیر سرویس خبر
«خبر، بیان یک اتفاق است برای مخاطب». همهچیز از همین یک جمله شروع میشود؛ نخستین تعریف در حرفه خبرنگاری. ما خبرنگارها هم کسانی هستیم که خبر را بیان یا روایت میکنیم. روزی روزگاری، خبرنگار تنها پیونددهنده گذشته و حال بود. خبرنگار بهویژه در حوزه مکتوب، آمده بود تا مردم را از آنچه در گذشته (دور یا نزدیک) رخ داده است مطلع کند.
اما در زمانهای که بهمدد پیشرفتهای فناورانه، رخداد، همزمان با رخدادن روایت میشود، آیا هنوز هم میتوان ادعا کرد خبرنگار پیونددهنده بین گذشته و حال است؟ پاسخ من نهتنها «بله» است که قصد دارم پا را فراتر بگذارم و بگویم، اکنون خبرنگار حتی میتواند پیونددهنده گذشته و حال به آینده باشد. خبرنگار میتواند در تقابل با بعد چهارم، آن را مغلوب کند. امروز رسالت اصلی خبرنگار همین است؛ روایت آینده. در هزاره سوم تاریخ، خبر، دیگر روایت رخداد نمیتواند باشد، خبر باید پیشبینی رخداد باشد. هویت خبرنگار هزاره سوم «در برابر آینده» تعریف میشود و این یعنی چندبرابر و البته جذابتر شدن کار ما خبرنگاران.
با چنین نگاهی همه تعاریف موجود در علم خبرنگاری باید دوبارهنویسی شود؛ این بار با در نظر گرفتن عنصر زمان. حالا ما خبرنگارها علاوه بر همه تواناییها باید قادر به رقمزدن آینده یا حداقل پیشبینی آن باشیم. بیبرو برگرد، باید «در برابر آینده» بنویسیم. این توانایی خود مستلزم کسب دو ویژگی اصلی است؛ «شجاعت در ابراز نظر» و «تسلط بر محتوا». دو ویژگی که تا حالا صرفاً امتیاز برخی خبرنگاران بر برخی دیگر بوده است و در هزاره سوم باید جزو خصایص لاینفک همه خبرنگاران باشد. بدیهی است که خبرنگاری «در برابر آینده» ممکن است با خطا همراه باشد.
خبر از آینده بر اساس فکتهای موجود است و همیشه احتمالش وجود دارد که برخی فکتها مخدوش یا مفقود باشد. اما آیندهنویسی همراه با خطا تا جایی که به رویه تبدیل نشود نباید موجب هراس خبرنگار باشد. برای حذف بنیادین هراس از ابراز نظر هم، ما خبرنگارها ناگزیریم از اینکه بر حوزههای تخصصی خود تسلط داشته باشیم. تسلط بر محتوا موجبات عبور از فکتهای مخدوش و تکمیل فکتهای مفقود را فراهم میکند. امری که به خودی خود ضریب خطای خبرنگاری «در برابر آینده» را به حداقل میرساند.
شجاعت در ابراز نظر و تسلط بر محتوا، تراز خبرنگاری را ارتقا بخشیده و تعداد مخاطب را افزایش میدهد. تسلط بر محتوا هم، خبرنگاری تخصصی را طلب میکند. خبرنگاران در عصر جدید دیگر نمیتوانند اقیانوسی از اطلاعات با عمق کم باشند. کما اینکه ژورنالیسم از ابتدا در محافل غربی با چنین کارکردی متولد شد؛ تهیه خوراکی برای دورهم نشینی ثروتمندان اروپایی و آمریکایی . امروز هم اقیانوس اطلاعات با عمق کم را شبکههای اجتماعی تأمین میکنند. بنابراین من و همکارانم برای غلبه بر بعد چهارم نیازمند عمیق شدن در یک یا چند دریای معدود و کوچک هستیم و این یعنی جهاد مضاعف.
انتهای پیام/
نظر شما